اخراج از کلاس

امروز سر کلاس شیمی دوباره با معلم زیبا رو و زیبا صفت (!) این درس روبرو بودیم .

پس از کسب نمره درخشان من در این درس , معلم مذکور با من بسیار زیبا برخورد میکند !

از آنجایی که از هر 100 کلمه وی .. 99 تاش سوتی میباشد طبق معمول داشتیم میخندیدیم و تصویر زیبایی از او میکشیدیم که بعد ها این اثر هنری را در کیف وی بیاندازیم ... گویا توسط کلاغی ! از حیله ما با خبر شده و پس از سرخ و سفید شدن هرچند نفر مارا به بیرون از کلاس هدایت کرد !

ما نیز به طبقه پایین رفته و تا تلاش داشتیم گفتیم و خندیدیم ... در همین حین مدیر مدرسه که شباهت عجیبیییی به رستم دارد ! از دفتر خویش خارج شد و با ابروانی همچون همزاد یاد شده به طرف ما میامد .. swordfightsmiles.gif : 89 par 40 pixels.

جلو آمد و دلیل نبودن ما سرکلاس را جویا شد .... گویا زبان همه از ته قطع شده بود ... ناگهان من با پرروییه تمام به سخن آمدم و گفتم غرض از نبودن ما سرکلاس ثبت نام برای اردوی راهیان نور است و بس !!!!!

ابتدا چشم های رستم از تعجب گرد ماند ... و از آنجا که مدیر ما بسی آنطرفی است از شنیدن این حرف به وجد آمد و ما را  " دختران گلم " خطاب نمود و تا دفتر ناظمان راهنماییمان کرد !

و این شد توفیق اجباری ... همه برای اردوی راهیان نور ثبت نام کردیم .... .ولی از آنجایی که نمیخوام سربند " یا محمود "  بر سرم بزنم حتما این قضیه را کنسل خواهم کرد !



و این بود ماجرای شیرین اخراج ما از کلاس !victory1.gif : 28 par
 29 pixels.

نظرات 10 + ارسال نظر
میعاد یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:03 ب.ظ http://jangjoo.blogsky.com

سلام سعیده خانم
برو راحت عشق و حالت رو بکن
من این همه درس خوادم و الان هم دانشگاه آزادم

فعلا که همین کار رو دارم میکنم ;)

راحیل یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:54 ب.ظ

مبارکه عزیزم چه کار خوبی کردی

اینکه معلم هرو مسخره کردم ؟ :d

احسان یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ب.ظ

وقتی میگفتم سایت رو به آتیش میکشونی!‌نگو خانوم خانوما در دنیای واقعی هم بسی سر رشته داری در آتیش سوزوندن :d

من که خیلی آرومم بابا :d

جانی دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:53 ق.ظ

مبارکا باشه چشمت روشن!!!!!!!!!!!!!
تبریک میگم سعیده جان
موفق و موید باشی
یادی هم از لئو بکن!!!(البته شبانه روزی که به یادشی)
اینجا اسمایل نداره چرا؟؟؟

من همیشه به یادشم :d
نمیدونم :(( منم که عاشق اسمایلی ...

راحیل دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ب.ظ

نه بابا سایت رو می گم

اها ... مرسی راحیل جونم :*

سانی دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ http://friendsfe.wordpress.com

یااااا محموووووووود!!!

اوخ اوخ ببخشید منظورم این بود:

یاااااا خدااااااااااااااااا!!! باز تو شیطونی کردی؟!:دی

لوس :d
بابا سانییییییییی ... منو شیطونی ؟ اصلا به هم میایم ؟ :d

ستاره چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.nanli.persianblog.ir/

عشقول من ببین کجاس...الهی من قبون این شیطونیاش برم...زودی برگرد عزیزم تو دریا غرق نشی!
ماچ بوس!

وااای ببین کی اومده وبلاگم :* اصلا نورانی شد اینجا :d
قربونت برم عزیزم من که واقعا نزدیک بود بیوفتم تو آب ولی خوب نیفتادم :d

حسام چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.mhth.persianblog.ir/

به
سلام سلام و صد سلام به سعیده جان
ما رو که انشا ا.... یادت میاد ؟
خوبی ؟
چه خبرا ؟
وبلاگ مبارک
تا بعد

سلام حسام جون .
چرا یادم نیاد ;)
مرسی :)

MR.AMIN سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ق.ظ

یادش به خیر سوم دبیرستان به خاطر اینکه گفته بودم از راهیان نور متنفرم یه هفته اخراج بودم ! میرفتم تو حیاط فوتبال بازی میکردم !
**********************************************
ولی در کل راهیان نور چیز خوبیه ! اگه الان نری مجبور میشی مثل من بعدا بری پیام نور !D;

پس مثل همیم ;) ولی فرقش اینه که من مخ مدیر رو هم زدم که یه ذره بخندیم :d

مهسا پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.misamaro.wordpress.com

wow عجب ماجرائی داشتی ها
دختره ی ملوس شیطون:دی

سلام میسا جونم :*
به پای بیرون افتادن بلیط شما جلوی استادتون نبود که :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد